کنراد لورنتز (Konrad Lorenz) را به حق می توان نمونه ای از آن دانشمندان دانست که به تحقیقات خود عشق می ورزید. تمام دردسر ها و مشقاتی که وی برای بررسی رفتار حیوانات تحمل می کرد، از مورد حمله قرار گرفتن تا خوابیدن در کنار آن ها، شواهد محکمی بر این مدعا هستند. وی همچنین در بیان ساده و جذاب خاطرات خود کم نظیر بوده است.


به ادامه مطلب مراجعه کنید.


 "غاز های خاکستری که در گذشته مورد بررسی من بودند، علاقه زیادی به مصاحبت با انسان دارند و به همین دلیل اغلب اتفاق می افتاد که بیست تا سی غاز خاکستری بی آن که ما خبردار شویم، در باغچه خانه به چرا مشغول می شدند یا با غریو هایی که حکم سلام را دارند، به ایوان حفاظت شده خانه هجوم می آوردند.


 این نکته را باید بگویم که بیرون راندن این غاز ها کار بسیار دشواری است، چون پرنده ای که از انسان نمی ترسد و امکان پرواز دارد، نه در برابر فریاد واکنش نشان می دهد و نه به حرکت دست وقعی می نهد. تنها سلاح موثر در این موقعیت ها چتر آفتابی بزرگی بود که از آن به عنوان سایبان استفاده می کردیم. همسرم این چتر را مانند نیزه چابک سواران قرون وسطایی زیر بغل می گذاشت و به طرف غاز هایی که مشغول خوردن گل ها بودند حمله ور می شد و ناگهان با فریادی بلند چتر را باز می کرد. این سلاح آن قدر ترس آور بود که حتی غاز های خاکستری میدان را خالی می کردند و برای فرار بال می گشودند.



... اما فاجعه واقعی یک روز غروب رخ داد که من در طی بررسی روزانه، غاز هایم را در باغ نیافتم و در ضمن جست و جو سراسیمه به اتاق پدرم وارد شدم و دیدم که این آقای محترم، در حالی که بیست و چهار غاز او را احاطه کرده بودند، پشت میز مطالعه چای می نوشد و سرگرم خواندن روزنامه است و هر چند لحظه یک بار دستش را با قطعه نانی به طرف مهمان ها دراز می کند. غاز ها روی قالی زیبای ایرانی وسط اتاق ایستاده بودند و محیط نامانوس موجب شده بود که دستگاه گوارششان تحریک شود.


 برای آن که بتوانم وخامت اوضاع را شرح بدهم، باید یادآور شوم که روده بزرگ غاز ها مانند گیاهخواران دیگر، زائده حجیمی دارد که در آن تخمیر صورت می گیرد و سلولز گیاهان به وسیله میکروب ها تجزیه می شود. به طور معمول بعد از شش یا هفت بار تخلیه عادی، غاز ها محتوای این زائده را که بسیار بدبو و به رنگ سبز تیره است، بیرون می رانند و وقتی غاز ها مضطرب باشند، این تخلیه مرتب تکرار می شود. از آن ضیافت چای که پدرم برگزار کرده بود، یازده سال می گذرد و در این مدت لکه های سبز قالی به رنگ زرد کمرنگ درآمده اند."


- انگشتر حضرت سلیمان، اثری جذاب از کنراد لورنتز، ترجمه هوشنگ دولت آبادی، نشر ماهی.